بررسی مفهوم رنج از دیدگاه بودا- قسمت ۱۲
در مثنوی کلمهی رنج به جز سختی و مشقّتی که جسم را در بر میگیرد، برای سختیهایی نیز به کار میرود که ناراحتیهای فکری منشأ آن است و روح و روان فرد را نیز درگیر خود مینماید:
رنج بدخویان کشیدن زیر صبر منفعت دادن به خلقان همچو ابر ۴۸۱/۶
دوستی ابله بود رنج و ضلال این حکایت بشنو از بهر مثال ۱۹۳۱/۲
گاه این واژه با همراهی روان میتواند معنای روح را نیز در بر داشته باشد:
وعدهی اهل کرم گنج روان وعدهی نا اهل شد رنج روان ۱۸۱/۱
این قناعت نیست جز گنج روان تو مزن لاف ای غم و رنج روان ۲۳۲۲/۱
۳-۳٫ رنج عارفانه
گاه منظور از کلمهی درد و رنج در مثنوی، سوای رنج به معنای متدوال آن یعنی بیماری و درد، رنجی است برخاسته از عشق به مبدأ که از آن با عنوان رنج عرفانی نام میبرند. رنجی که در مکتب عرفانی مولانا، حاصل عشقی عظیم و شناگری در دریای بی پایاب عاشقی است.[۱۸۶]
این نوع رنج از دیدگاه مولانا زیباترین نوع رنج است، برای شاعر تقدّس دارد و در دیدگاه او باعث پایندگی و تلطیف روح آدمی میشود. مولانا این گونه درد را با تمام وجود خویش میستاید و خود را همیشه طالب این گونه رنج میداند:
صورت سرکش گدازان کن به رنج تا ببینی زیر او وحدت چو گنج ۶۸۳/۱
درد عرفانی مورد بحث از دیدگاه مولانا، درد فراق از یار و جدایی از عالم امر است که وجه جدایی ناپذیر راه سلوک بشمار میرود. جدایی و فراق از معشوق را میتوان رنج اصلی دانست که همهی رنجهای دیگر را تحت تأثیر و احاطهی خویش قرار میدهد. این رنج در دیدگاه عارف مبارک و خوشایند است. مولانا در آغاز مثنوی به آن میپردازد و در تمام کتاب صدای این درد طنین انداز است.
بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییهای شکایت میکند ۱/۱
نه فقط در مثنوی معنوی که در دیگر آثار عرفانی هم، دل انگیزترین و رازآمیزترین بحثی که در وجودشناسی درد و رنج مطرح میشود رنجهای عرفانی و بلاخواهی حضرت حقّ است؛ رنجی که نشان قبول دوستی و تابیدن پرتوی رستگاری بر محبّ پاکباز است. با توجه به این مسئله، مهمترین چیزی که در مقولهی درد و رنج آثار عرفانی را از غیر عرفانی متمایز میکند، صحبت از آثار این نوع رنج است. رنجی عظیم و مبارک که خود به عنوان راه رهایی از رنجهای حقیر و خُرد دنیایی مطرح میگردد و روح را از تشتت احوال و نگرانیهای خود میرهاند؛ پس میتوان گفت که رنجهای انسانِ صیقل یافته با رنج انسانهای مبتدی تفاوت بسیار دارد.[۱۸۷]
۴-۳٫ سختی و آزار دنیوی
از دیگر معانی کلمهی رنج در مثنوی سختی و آزار در این دنیا است:
رنج جوع اولی بود خود زان علل هم به لطف و هم به خفت هم عمل ۲۸۳۰/۵
آنک در چَه زاد و در آب سیاه او چِه داند لطف دشت و رنج چاه ۳۵۰۰/۶
بر امید وعدهی هاتف که گنج یابد اندر مصر بهر دفع رنج ۴۲۴۵/۶
۵-۳٫ رنج در معنای کلی
واژهی رنج در معنای کلی به هر نوع سختی یعنی مشقّت، غم، آزار، اندوه و… اطلاق میشود که این مورد نیز در مثنوی بیشترین بسامد را به خود اختصاص داده است:
تا ز رنج آن جهانی وارهد برخود این رنج عبادت مینهد ۲۴۷۴/۲
رنج را باشد سبب بد کردنی بد زفعل خود شناس از بخت نی ۴۲۸/۶
دان که هر رنجی ز مردن پارهای است جزو مرگ از خود بران گر چارهای است ۲۲۹۸/۲
که مرو ز آن سو بیندیش ای غوی که اسیر رنج و درویشی شوی ۴۳۲۷/۳
ای زبان هم گنج بی پایان تویی ای زبان هم رنج بیدرمان توی ۱۷۰۲/۱
البته رنج در این بیت به معنی درد و مشکل است که از آن مولانا گله می کند.
هممعناها و واژگان مترادف با رنج
۱-۴٫ درد
درد و رنج لازم و ملزوم یکدیگر هستند. بیشتر اوقات در ادبیات درد و رنج به یک معنا به کار رفتهاند. رنج دارای ابعاد مختلفی است که یکی از این ابعاد را میتوان درد برشمرد. باید به این نکته توجه داشت که اگر درد به دراز بکشد ایجاد رنج میکند و رنج همواره با درد مُزمن همراه میشود. گاه منظور از رنج در معنای درد، بیماری جسمانی است.
ای مدمَّغ عقلت این دانش نداد که خدا هر رنج را درمان نهاد ۳۰۹۵/۲
حق تعالی گرم و سرد و رنج و درد بر تن ما مینهد ای شیر مرد ۲۹۶۳/۲
وی معتقد است حتی بخشایش گناهان به واسطه سبقت رحمت الهی است و رحمت خداوندی را موجب عفو گناه و سوزانندهی گناهان می داند.[۱۸۸]و همین امر از جمله عوامل خوب بودن رنج در زندگی، برشمرده میشود.
اما یکی از بارزترین معانی رنج را میتوان درد تلقی کرد که گاهی نیز در جای یکدیگر نشستهاند.
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش بهر خشنودی شاه فرد خویش ۱۷۷۸/۱
مولانا هرگاه خواسته است از درد، مفهوم رنج را به ذهن مخاطب القا کند بیشتر کوشیده است یا آن را با رنج به کار ببرد و یا با کلماتی مانند: نیش، غم، افسردگی، قبض، سستی و… که به نوعی درهم آیی با واژهی رنج اند به کار برد.[۱۸۹]
حق تعالی گرم و سرد و رنج و درد بر تن ما مینهد ای شیرمرد ۲۹۶۳/۲
داد او را جمله ملک این جهان حق ندادش درد و رنج و اندهان ۲۰۲/۳
وی معتقد است هر دردی باید به اندازه سعهی وجودی آدمی باشد زیرا همان سان که بی دردی تباهی انگیز است درد فزون از تاب و توان نیز نه تنها زایندگی نمیآورد بلکه آدمی را پژمرده و زنده به پور می کمند و اینجاست که بنده از سویدای قلب و بن دندان می گوید: و لاتُحَمِّلنا ما لا طاقَۀَ لَنا بِهِ.[۱۹۰]
۲-۴٫ بلا
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |